نویسنده‌: هاشم آقاجری

نمونه‌ی چنین موافقت‌ها و مخالفت‌هایی با سکولاریسم و نسبت آن با دینداری، در چند سال اخیر در ایران نیز رخ نموده، به‌گونه‌ای که برخی از روشنفکران که متصف به صفت دینی هم هستند، آشکارا یکی از رسالت‌های خود را سکولار کردن جامعه و حتی دین می‌دانند و به دیده‌ی یک پروژه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در آن می‌نگرند. رجوع به برخی فرهنگ‌نامه‌های تخصصی، در رشته‌های مختلف علوم انسانی، نشان می‌دهد که این‌گونه قاموس‌ها، کوشیده‌اند تا معانی مشخص‌تر و مفصلی را در ربط با قلمرو پژوهشی و آکادمیک، عرضه دارند. از جمله این اصطلاح نامه‌ها یا دیکسیونرها، دیکسیونر یا فرهنگ اصطلاحات جامعه‌شناسی مدرن Dictionary of Modern Sociology تألیف توماس فورد هالت (Thomas ford Hout) است. در این فرهنگ معانی زیر برای «سکولار» ذکر شده است:
١ـ دنیایی، غیرمعنوی و غیر دینی که نقیض «مقدس» است. ٢ـ هرچه که به‌طور بنیادی و محض عقلانی و منفعت‌جویانه است، ٣ـ گاهی سکولار به معنای آلوده یا غیر مقدس به‌کار می‌رود. در اینجا غیر مقدس دلالت بر ضد دینی دارد. ۴ـ گاهی به معنای محدود شدن عقاید سنتی در مرحله‌ای خاص است. شش کاربرد سکولاریزاسیون در علم اجتماعی عبارتند از: ١ـ عقب نشینی دین و از دست رفتن نفوذ و اقتدار نهادها و چهره‌های حاکم دینی، ٢ـ توجه به زندگی مادی کنونی به‌جای امید بستن به آینده معنوی، ٣ـ جدایی جامعه از دین، ۴ـ واگذاری و کارکردهای دینی به نهادهای غیر دینی، ۵ـ زدودن هرگونه تقدیس یا امر مقدس از جهان، ۶ـ قرار گرفتن جامعه سکولار به‌جای جامعه مقدس و الهی. «قداست زدایی از همه‌چیز» تعریف دیگری از سکولاریزاسیون است که در برخی اصطلاح‌نامه‌های تخصصی و جامعه شناختی آمده است.
متفکران، روشنفکران و نویسندگان جهان عرب نیز هریک براساس خاستگاه فکری و رویکرد ویژه‌ای که به تجربه غرب و مدنیت مدرن از یک‌سو و نسبت خاصی که با میراث اسلامی ـ عربی از سوی دیگر داشته‌اند، ادراک و دریافت یا تعریف ویژه‌ای از سکولاریسم به‌دست داده‌اند.
دکتر محمد عابد الجابری سکولاریسم را بخشی از سازمان مدنیت غربی می‌داند که از آن غیر قابل انفکاک است. از دیدگاه او سکولاریسم، نظریه جدایی و تفکیک کلیسا (Church) از دولت (State)و سکولاریزاسیون فرآیند تحقق تاریخی آن است اما به‌نظر جابری، مفهوم سکولاریسم در اسلام جایی نداشته و نسبت به آن خارجی و بیگانه می‌ماند، چرا که اسلام، همچون مسیحیت نیست و نهادی چون «کلیسا» ندارد تا بتوان آن را از دولت تفکیک کرد. از دیدگاه او، کاربرد اصطلاح سکولاریسم در عالم فکری دنیای اسلام و عرب، مهمل و بی‌معناست و باید از آن اجتناب ورزید. جابری جدایش‌پذیری دین از سیاست و دولت را در اسلام ناممکن دانسته، ضمن آن‌که این امر را برای عالم عربی یک معضل نمی‌بیند. آنچه که جهان عرب و اسلام بدان نیازمند است، مردم‌سالاری (دموکراسی) و خردگرایی است. با تأکید بر عقلانیت و آزادی و دموکراسی است که می‌توان از بن‌بست‌ها و موانع تاریخی فراروی جوامع عربی گذر کرد، ضمن اینکه میان این مفاهیم با اسلام نیز هیچگونه تعارضی وجود ندارد. برخلاف سکولاریسم، دموکراسی و خردگرایی مستلزم کنار گذاشتن اسلام نیست و جوامع عربی ـ اسلامی می‌توانند با رجوع به میراث عربی ـ اسلامی خود، اصول عقلانیت و مردم‌سالاری را فعال و زنده کنند.
دکتر وحید عبدالمجید، برخلاف جابری، معتقد است که سکولاریسم در غرب یک کلیت یکپارچه یا نوعی سیستم فکری ایدئولوژی نیست، بلکه تنها دیدگاهی خاص در قبال موضوعات و مسائلی است که به دین و امور دینی ارتباطی ندارد. از نظر او سکولاریسم به معنای بی‌دینی، دین‌گریزی یا دین‌ستیزی نیست و باید میان سکولاریسم و دین تفکیک و تفاوت قائل شد. به عبارت دیگر، دو مفهوم مذکور، دو مفهوم موازی است که می‌توانند در واقعیت خارجی نسبت‌های گوناگون با یکدیگر داشته باشند، به‌گونه‌ای که حتی دینداری و سکولاریسم قابل جمع گردد. به نظر او هرچند سکولاریسم در تاریخ غرب به سوی دین‌ستیزی میل کرد، اما علل و عوامل چنین پدیده‌ای را باید در واقعیت تاریخی جنگ شاهان و سلطه کلیسا و پاپ و پیدایش علم تجربی جدا از دین و حاکمیت عقل پیش از انقلاب فرانسه جست‌وجو کرد. در حالی که پس از انقلاب فرانسه، سکولاریسم تعدیل شده و به میانه‌روی گرایش یافت و به‌جای بی‌دینی یا دین‌ستیزی، به صورت مدافع مدارا و تسامح مذهبی و دینی درآمد. این مفهوم جدید از سکولاریسم به معنای جدایی دین از سیاست نیست، بلکه مبین تفکیک نهاد دینی (کلیسا) از نهاد سیاسی (دولت) است. چنین سکولاریسمی، دین را به نهاد مدنی تبدیل کرده و رابطه‌ی آن را با قدرت سیاسی قطع می‌کند و این به معنای محدود کردن نقش دین در جامعه نمی‌باشد. زیرا جامعه سکولار، جامعه‌ای آزاد است که همه نهادها و ازجمله نهاد دینی در آن می‌توانند آزادانه به فعالیت پرداخته و نقش ویژه‌های فرهنگی، اجتماعی و مذهبی خود را ایفا کنند. دولت سکولار نیز دولتی است که از نهاد دینی مستقل است و به هیچ‌وجه نه خود در زیر سلطه نهاد دینی قرار دارد و نه نهاد دینی را به زیر سلطه خود در می‌آورد. نسبت این دو نهاد، نسبت انفکاک و استقلال است و هریک، براساس تعلق و پیوستگی‌شان به حوزه قدرت و حوزه مدنی و عمومی، منطق خاص خود را دارا هستند. درواقع عبدالمجید ادراکی حداقلی از سکولاریسم دارد و حوزه تأثیر آن را قلمرو قدرت وسیاست یا حداکثر عرصه‌ی فعالیت نهادهای اقتصادی می‌داند و حوزه‌هایی چون خانواده و زندگی خصوصی، ارزشهای اخلاقی و باورها و ارزش‌های دینی را در خارج از آن ارزیابی می‌کند.

دکتر فؤاد زکریا، از مدافعان سکولاریسم، این مفهوم را به عنوان نظریه «جدایی دین از سیاست» معنا می‌کند، اما توضیح نمی‌دهد که آیا سکولاریزه کردن اقتصاد، زندگی خصوصی، اخلاق، ادبیات و هنر نیز مشمول نظریه سکولاریسم می‌شود یا نه. به نظر می‌رسد که زکریا، کوشش دارد تا سکولاریسم را با تعلقات امانیستی خود درآمیزد، چرا که از همین منظر سکولاریسم امانیستی است که در کتاب معروف خود، با عنوان «فی ‌النموذج الأمریکی»، به نقادی جامعه آمریکا می‌پردازد. او ضمن اینکه جامعه آمریکایی را مادی‌ترین جامعه در جهان معاصر توصیف می‌کند، بر این نظر است که اینگونه مادی‌گرایی نیهلیستی و عاری از ارزش، به نابودی انسان منجر می‌شود. وی بر ارزش‌های انسانی و معنوی تکیه کرده و خواهان آن است که سکولاریسم و زندگی مادی و دنیوی با ارزش‌های امانیستی درهم آمیزد.
محمود امین‌ العالم، سکولاریسم را تنها جدایی دین از دولت نمی‌داند، بلکه معتقد است که سکولاریسم نوعی نگاه، رفتار و شیوه‌ی سلوک است. به نظر او سکولاریسم مبین ویژگی‌های اصلی انسانیت انسان است و نشان دهنده‌ی تکاپو و انگیزش معنوی و مادی وی در رفع همه موانع پیشرفت، سلطه انسان بر جهان و سرانجام شکوفایی و نیکفرجامی بشری می‌باشد. در عین‌حال، از دیدگاه امین‌ العالم، سکولاریسم تعارضی با دین ندارد، بلکه باید آن را خاستگاهی مناسب برای نوگرایی دینی دانست.
با توجه به رویکرد هگلی نهفته در اندیشه او، همچون بسیاری از سکولاریست‌های جهان عرب از قبیل فؤاد زکریا، وحدت موردنظر امین‌ العالم از مادی ـ معنوی، دینی ـ غیر دینی، وحدتی هگلی است که هسته‌ای کاملاً امانیستی دارد. به همین سبب برخلاف دیگر متفکرانی که از سکولاریسم تعریف یا ادراکی نسبی، جزئی و حداقلی دارند، در دیدگاه امین العالم، سکولاریسم جوهر کلی و روحی مطلق است که باید بسط و انکشاف کامل پیدا کند و انسان را در جایگاه واقعاً انسانی خود بنشاند. در چنین رویکردی، دین نه یک مرجعیت فرابشری یا اتوریته‌ی خارج از انسان، بلکه مجموعه‌ای از ارزش‌های معنوی و اخلاقی است که روح انسانی، در فرآیند بسط و تکامل خود آنها را خلق کرده و تحقق می‌بخشد.
سکولاریسم چیزی جز همین بسط و تحقق انسانیت در معنای تمام و کامل خود نیست. اما رفع دوگانگی و ثنویت انسانی/ نا انسانی یا مادی/ معنوی در دیدگاه دکتر مراد وهبه است که به‌طور کامل صورت می‌گیرد و سکولاریسم در مفهوم حداکثری خود رخ می‌نماید.
به نظر او سکولاریسم پدیده‌ای وحدت‌گرا و نسبی است که وجود انسان را در چارچوب زمان و تاریخ محدود می‌کند. زمان‌مندی، تاریخیت و نسبیت پویا و سیال تاریخی هستی آدمی، ویژگی پایداری است که سکولاریسم آن را باز می‌نماید. از دیدگاه وهبه، سکولاریسم «اندیشیدن به نسبی بماهو نسبی» است نه «اندیشیدن به نسبی بما هو مطلق». به عبارت دیگر، وهبه همچون گاست اسپانیایی و تمام متفکرانی که رهیافت و مشربی هگلی یا هایدگری دارند، می‌خواهد بگوید که «انسان طبیعت (ماهیت) ندارد، انسان تاریخ دارد.» بدین‌ترتیب او دوگانگی و دوآلیسم انسانی/ ناانسانی، ذهنی/ عینی، مادی/ معنوی را کاملاً رفع کرده و انسان را به موجودی اجتماعی ـ تاریخی تبدیل می‌کند که در تحلیل نهایی همه‌چیز و از جمله هستی آدمی به اصل تاریخمندی راجع می‌گردد.
وهبه، سکولاریسم و فرآیند آن (سکولاریزاسیون) را فرآیند انسانی تمدن بشری می‌داند، بطوری که می‌توان گفت سکولاریزاسیون و جهانی شدن (Globalization) در واقع پروسه‌ای واحد است.
هاشم صالح نویسنده سوری مقیم فرانسه، ستایشگر مجذوب اروپا و تمدن مدرن غربی است و از اروپای سکولار، آزاد، خردگرا و رها از بنیادگرایی دینی سخن می‌گوید. از نظر او، سلطه اروپا و غرب بر جهان، «اعجاز مدرنیسم» است و کلید بهشت اروپا نیز چیزی جز تسلیم شدن امور انسانی در برابر قوانین مادی و طبیعی نیست. صالح همچنان در حال‌وهوای دوره روشنگری تنفس کرده و درباره دین یا سکولاریسم، همانند اصحاب دایره‌المعارف و حتی اگوست کنت نظریه‌پردازی می‌کند.
از دیدگاه دکتر حسن حنفی، متفکر چپ‌گرای اسلامی مصری، سکولاریسم پدیده‌ای وابسته به تمدن غرب و به معنای «جدایی کلیسا از دولت» است. او معتقد است که سکولاریست‌های عرب همگی مسیحی بوده و بویژه مسیحیان شام و سوریه‌اند که در مدارس خارجی و غربی پرورش یافته و گرایش به تمدن غربی در جان آنها ریشه دوانده است. همین مسیحیان سکولار و غرب‌گرا هستند که خواهان پیروی عرب‌ها و مسلمانان از غرب بوده‌اند و به همین دلیل نیز جنبش‌های اسلامی، سکولاریسم را نفی کرده و به آن از دیدگاه مفهومی همبسته‌ی غرب‌گرایی و استعمار نگریسته‌اند.
به نظر دکتر حنفی، چنین وضعیتی موجب دریافتی غلط از نسبت اسلام و سکولاریسم شده و اصطلاحی تئوریک را با کشمکش‌های سیاسی غربی ـ شرقی یا اروپایی ـ اسلامی خلط کرده است. او معتقد است اسلام خود جوهره‌ای سکولاریستی دارد، اما نباید سکولاریسم اسلامی را با سکولاریسم غربی یکسان پنداشت. سکولاریسم اسلامی، امری درونی و برخاسته از ذات و ماهیت اسلام است و نیازی نیست که مسلمانان یا اعراب، سکولاریسم غربی را که برخاسته از مبانی دیگر و زائیده‌ی تحولات خاص جوامع اروپایی است، از آنها اقتباس کنند. دلایل و ویژگی سکولاریسم خاص اسلام عبارتند از:
١ـ الگو و طرح اسلامی برپایه سکولاریسم استوار است، چرا که سلطه روحانیت و نهادی همچون کلیسا را دربر ندارد.
٢ـ احکام خمسه اسلام (واجب، حرام، مکروه، مستحب، مباح) مبین سطوح افعال ‌طبیعی‌ انسان‌ است‌ و این‌ احکام‌ به‌واقع‌ اعمال‌عادی‌ انسان‌ را توصیف‌ می‌کند، یعنی‌ درست‌ همان‌ نقشی‌ را ایفا می‌کند که‌ سکولارهای‌ اروپایی‌ در خارج‌ از چارچوب‌ حلال‌ و حرام‌ انجام‌ می‌دهند. به‌ نظر حنفی‌، در اینجا تطابق‌ شگفت‌انگیزی‌ میان‌ داخل‌ و خارج‌، شریعت‌ و طبیعت‌، اسلامی‌ و سکولاریستی‌ وجود دارد. این‌ تطابق‌ یادآور کوشش‌ فلسفه‌ ایده‌آلیستی آلمان‌ است‌ که‌ می‌خواست‌ با توجه‌ به‌ این‌ اصل‌ که‌ قوانین‌ عقل‌ با قوانین‌ تاریخ‌ و طبیعت‌ هم‌سنخ‌ و همگن‌ است‌، همه‌ موانع‌ و مشکلات‌ را رفع‌ و حل‌ کند.
٣ـ اندیشه‌ انسانی‌ و سکولاریستی‌ که کانون‌ وجود را از خداوند به‌ هستی‌ منتقل‌ می‌کند، از دیرباز در میراث‌ فرهنگی‌ و فکری‌ مامسلمانان‌ وجود داشته‌ است‌. در علم‌ کلام‌ به‌ هیأت‌ خداوند، در حکمت‌ و فلسفه‌ به‌ صورت‌ عقل‌ محض‌، در تصوف‌ و عرفان‌ به‌ شکل‌تجربه‌ ذوقی‌ و درونی‌ و در اصول‌ فقه‌ به‌ گونه‌ سلوک‌ عملی‌ جلوه‌گر شده‌ است‌.
حنفی‌ از طریق‌ نوعی‌ وحدت‌ وجود و امانیسم ‌اسلامی‌ می‌کوشد تا دوگانگی‌ میان‌ انسان‌ و خدا، طبیعت‌ و شریعت‌، دین‌ و عقل‌ را رفع‌ کرده‌ و سکولاریسم‌ را جزو لاینفک‌ اسلام‌ بگرداند. سکولاریسمی که‌ برخلاف‌ سکولاریسم‌ اروپایی، مقابل‌ دین‌ نیست‌، بلکه‌ در درون‌ آن‌ قرار دارد.

یکی‌ دیگر از نویسندگان‌ عرب‌ که‌ در باب‌ سکولاریسم‌ و از ایستاری‌ موافق‌ و همسو سخن‌ گفته‌ است‌، دکتر عاطف‌ العراقی‌ است‌. به‌ نظر او «ربط دادن‌ سکولاریسم به‌ فراخوانی‌ به‌ بی‌دینی‌ از عدم فهم‌ مفهوم‌ سکولاریسم ناشی‌ می‌شود، زیرا نظریه‌ جدایی دین‌ از دولت‌ و اینکه‌ دین‌ از آن خدا و میهن از آن‌ همه‌ است‌، هرگز نشان‌دهنده‌گرایش‌های‌ غیر دینی‌ نیست‌. از دیدگاه‌ العراقی‌، سکولاریسم به‌ معنای «جدا کردن‌ علم‌ از دین‌ است‌.» بدین‌ترتیب‌، وی‌ به‌ دو حوزه‌ دوگانه سکولار و غیر سکولار قائل‌ شده‌ و براین‌ مبنا نتیجه‌ می‌گیرد که‌ سکولاریسم‌ نمی‌خواهد دین‌ را از میان‌ بردارد، بلکه‌ می‌خواهد که‌ دین‌ حکومت‌ نداشته‌ باشد.»
برمبنای‌ نظریه‌ العراقی‌، عقل‌ خود بنیاد است‌ که‌ زاییده ‌دوره‌ روشنگری‌ است‌ و لذا می‌توان‌ نتیجه‌ گرفت‌ که‌ سکولاریسم‌ با راسیونالیسم‌ و عقل‌گرایی‌ همذات‌ است‌ و دین‌ که‌ در حوزه‌ لاعقلانیت‌ (عقل‌ به‌ مفهوم‌ خود بنیاد آن‌) قرار دارد، از آن‌ تفکیک‌ شده‌ وقلمرو ویژه‌ای‌ را به‌ خود اختصاص‌ می‌دهد. ما در اینجا به‌ واقع‌ با نوعی‌ دوگانه‌گرایی‌ یا دوآلیسم‌ میان‌ حوزه ایمانیات (حوزه دین‌) وحوزه‌ عقلانیات‌ (حوزه‌ سکولار) مواجه‌ هستیم. اما عقل‌ خود بنیاد، هیچ‌ معیار و مرجعیت‌ بیرون‌ از خود را بر نمی‌تابد و با انکارهرگونه‌ اتوریته‌بیرون‌ و فراتر از بشر تأسیس‌ می‌شود. به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ که‌ العراقی‌ می‌گوید: «مرکز و مرجع‌ هستی‌ عقل‌ است‌ واگر بخواهیم‌ برای‌ اندیشه‌عربی‌ خود چارچوبی‌ ایدئولوژیک‌ بسازیم‌، باید شعارمان‌ تقدیس عقل‌ باشد.» چرا که‌ به‌ گمان‌ وی‌ «عقل‌نماینده ‌نور و یقین‌ است.» با نفی‌ هرگونه‌ مرجعیتی‌ جز مرجعیت‌ نهایی‌ و مطلق‌ عقل‌، دین‌ به‌ حیطه‌نادانی‌ و عرصه «جهل» بشری‌رانده‌ می‌شود و همنشینی‌ آن‌ با عقل‌ یا علم‌ که‌ حاصل‌ آن‌ است‌، جز بر این‌ نظریه‌کاتولیکی‌ امکانپذیر نیست‌ که‌ «چون‌ باورکردنی‌نیست‌، باور می‌کنم‌.» و بدین‌ ترتیب‌ همه‌ زندگی‌ بشر در تمامی‌ عرصه‌ها اعم‌ از جامعه‌، سیاست‌، اقتصاد، اخلاق‌ یا به‌ موضوع‌ و ابژه‌ «عقل‌ خودبنیاد» ارجاع‌ می‌شود و یا به‌ موضوع‌ «اراده» تحویل‌ می‌گردد، اراده‌ای‌ که‌ مسبوق‌ به‌ عقل‌، بلکه‌ مبتنی‌ بر ایمان‌، کشش‌درونی‌ و یا برخاسته‌ از ناخودآگاه‌ بشری‌ است‌. حوزه‌ای‌ که‌ به‌ میزان‌ بسط عقل‌ و تکامل‌ حیطه‌دانایی‌ بشری‌، تنگ‌تر و کوچک‌ترمی‌شود و شاید روزی‌ فرا رسد که‌ کاملاً بلاموضوع‌ گردد. البته‌ العراقی‌ خود متعرض‌ چنین‌ لوازم‌ و نتایج‌ منطقی‌ نظریه‌ سکولاریسم‌ خود نمی‌شود، اما مرجعیت‌ و مرکزیت‌ بخشیدن‌ به‌ عقل‌ خودبنیاد راگریزی‌ از چنان‌ نتایجی‌ نیست‌، نتایجی‌ که‌ محدود به‌ جداسازی‌علم‌ یا حکومت‌ از دین‌ نمی‌شود و نهایتاهمه‌ سطوح‌ و ابعاد هستی‌ آدمی‌ و نسبت‌ آن‌ به‌ وجود را در می‌نوردد.
دکتر عزیز العظمه‌ از دیگر پژوهشگران‌ برجسته‌ عرب‌ است‌ که‌ افزون‌ بر حوزه‌های‌ سیاسی‌ سکولاریسم‌، به‌ دیگر حوزه‌های‌ اخلاقی‌ ومعرفت‌شناسی سکولاریسم نیز پرداخته‌ و سطوح‌ و ابعاد حداقلی‌ و حداکثری‌ را نیز مورد اهتمام‌ قرار داده‌ است‌. وی‌ از یک‌سو سکولاریسم‌ را به‌ عنوان‌ استقلال نسبی‌ جامعه‌ مدنی‌ از هرگونه‌ سلطه‌ و حاکمیت‌ رسمی‌ بر عرصه‌عمومی‌ می‌داند و از سوی‌ دیگر آن‌را ملازم‌ با خارج‌ کردن‌ مناسبات‌ و معاملات‌ اجتماعی‌ از ابتنا بر دین‌ می‌داند. به‌ نظر او سکولاریسم‌ یعنی‌ برابری‌ همه‌ شهروندان‌ ـ صرف‌نظر از گرایش‌ و تعلقات‌ مذهبی‌، ملی‌، حقوقی‌ و نژادی‌ آنان‌ ـ در برابر قانون‌ و آزادی‌ عقیده‌ و اندیشه‌ آنها. این‌ همان‌ وجه‌سیاسی‌ سکولاریسم‌ است‌ که‌ به‌ عنوان‌ جدایی‌ دین‌ از سیاست‌ و دولت‌ بیان‌ می‌شود و وجه‌ نهادی خود را در‌خصوصی‌سازی‌ نهادهای‌ دینی‌ و تعلق‌ انجمن‌ها و نهادهای‌ دینی‌ به‌ حوزه‌خارج‌ از قدرت‌ و در جامعه‌ مدنی‌ آشکار می‌کند. اما افزون‌ بر این‌، عظمه‌ از «وجه‌ معرفت‌شناختی‌ سکولاریسم‌» نیز سخن‌ می‌گوید. سکولاریسم‌ فلسفی‌ و معرفت‌شناختی‌ به‌ معنای‌ انکار نقش‌ عوامل‌متافیزیکی‌ با ماوراء الطبیعی‌ در پدیده‌های‌طبیعی‌ و تاریخی‌ است‌. العظمه‌، اما برخلاف‌ العراقی‌، از جمله‌ روشنفکرانی‌ است‌ که‌ از مطلق‌گرایی‌ مدرنیستی‌ مبتنی‌ بر پروژه‌ روشنگری‌، فاصله‌ گرفته‌ و به‌پست‌مدرنیسم‌ تعلق‌ خاطر نشان‌ می‌دهد، به‌ همین‌ سبب‌ است‌ که‌ او، سکولاریسم‌ را نه‌ یک‌ امر ثابت‌، واحد، یکه‌، مطلق‌، بلکه‌حرکتی‌ پایان‌ناپذیر، غیرغایت‌گرایانه‌ و متحول‌ کننده‌جامعه‌ می‌داند. وی‌ از یک‌سو با اتوریته‌ و مرجعیت‌ متافیزیکی‌ و معیارهای‌ عام‌و مطلق‌ دینی‌ مرزبندی‌ دارد و از سوی‌ دیگر دیدگاههای‌ ذات‌گرایانه‌ و ماهوی‌ عصر روشنگری‌ و پروژه‌مدرنیته‌ را برنمی‌تابد و از مرجعیت‌ استاندارد عقل‌ و اصول‌ و مبانی‌ عام‌ و فراگیر آن‌ روی‌ برمی‌تابد. از این‌رو، العظمه‌ آنگاه‌ که‌ از «وجه‌ اخلاقی‌ سکولاریسم‌» سخن‌ می‌گوید، هرگونه‌ اخلاق‌ مطلق‌، جهانی‌ و ثابت‌ را با هرگونه مرجعیت‌ غیر پویا و غیر تاریخی‌، نفی‌ می‌کند و سیالیت‌، تحول‌ و تنوع‌ را، ویژگی‌ سکولاریزه‌ شدن‌ اخلاق‌ می‌خواند. اخلاق‌ و نظام ‌اخلاقی‌ سکولار، فاقد هر‌گونه‌ اصل‌ پیشین‌، جهانی‌، عام‌ و مطلق‌ است‌.
تاریخمندی‌ و زمان‌مندی‌ در اخلاق‌ بشری‌ تنیده‌ شده‌ وهیچگونه‌ اتوریته‌ خارج‌ از تاریخ‌ و زمان‌ و انسان‌ پیوسته‌ درحال‌ تجربه‌ و تحول‌ را نمی‌توان بر اخلاق‌ سکولار حاکم‌ گردانید. روشن‌است‌ که‌ در چنین‌ اخلاق‌ سکولاری‌، ترس‌ از خداوند یا عذاب‌ اخروی‌ جایی‌ ندارد، اخلاق‌ سکولار اخلاق‌ بشری‌ است‌ که‌ معیارها وارزشهای‌ آن‌ نیز ثابت و مطلق‌ نیست‌، بلکه‌ برخاسته‌ از وجدان‌ و حاصل‌ تکاپوی‌ انسانی‌ است‌. بدین‌ ترتیب‌، سکولاریسم‌ حداقلی‌ وجزئی‌، به‌ سکولاریسمی‌ حداکثری‌ و کلی‌ بسط و ارتقامی‌یابد، بطوری‌ که‌ می‌توان‌ فرآیند تاریخ‌ و حیات‌ بشری‌ را با روندسکولاریزه‌ شدن‌ همه‌ حوزه‌های‌ مرتبط با آدمی‌، توضیح‌ داد. این‌ مفهوم‌ از سکولاریسم‌،گونه‌ای‌ امانیسم‌ بی‌معیار و فاقد غایت‌ وهدف‌ است‌. پروسه‌ای‌ بی‌انتها، شدنی‌، عاری‌ از هرگونه‌ معیار خارجی‌، راهی‌ که‌ در رهرو منحل‌ می‌شود و رهروی‌ که‌ قابل‌ تقلیل‌ به‌فرآیندی‌ است‌ که‌ پیوسته‌ درحال‌ شدن‌ است‌. بودنی‌ در کار نیست‌، بلکه‌ شدنی‌ است‌ که‌ توقفگاه‌ یا سرمنزل‌ از پیش‌ تعیین‌ شده‌ای‌ندارد. سکولاریزاسیون‌ چیزی‌ جز همین‌ شدن‌ دایمی‌ بشر نیست‌ و سکولاریسم‌ نیز مضمون‌ و محتوای‌ آن‌ است‌.